خورشید در حال غروب است. دانشگاهاش در تورنتو را ترک میکند تا پیاده به خانه برود. هوا به طرز غیرقابل تحملی سرد شده، برای همین کاپشناش را محکمتر میچسبد. سر راه به تز کارشناسی ارشدش فکر میکند که هنوز هیچ کاری برایش نکرده و نگران مقالاتی است که روی هم تلنبار شده اما حوصله خواندنشان را ندارد. در گوشه ذهنش هم به کارهای جدیدش روی فونتهای فارسی فکر میکند و یاد پیشنهاد کاری گوگل و موزیلا میافتد و اینکه آیا به خاطرشان ردهت را ترک کند یا نه. بعد از نیم ساعت پیادهروی به کافه پامنار میرسد. واردش که میشود بوی ایران به مشامش میخورد. دوباره یاد تابستانی میافتد که با چند نفر دیگر در ساخت این کافه به صاحبش که دانشجوی ایرانی دانشگاه تورنتو است کمک میکردند. «بنایی که داشت زنگ میزد به ما، میگفت این بلوکها رو میخوام ببرم بالا کارگر دونهای یه دلار پول میگیره. ما براش میبردیم و بعدش هم حیاط پشتی یک کباب حسابی برامون راه میانداخت» دهانش آب میافتد.
بهداد اسفهبد، برنامهنویس، متولد سال ۶۱ است. او را در خانه خواهرش ملاقات میکنیم. عینکی با فریم گرد مشکی و ریش انبوهش تا حد ممکن او را از تصویر قدیمی پروفایلش متمایز میکند. چند قاچ هندوانه خنک در اتاقی که روشناییاش در تاریکی گم است اولین تصویری است که از این گفتگو نقش میبندد. آن روز گفت به ایران آمده تا افرادی را برای طراحی یک قلم فارسی آزاد پیدا کند. میگوید: «قصدم این بود که یکی رو پیدا کنم و توجیهاش کنم روی یه قلم آزاد کار کنه حتی میخواستم در انجمن خوشنویسان با آدمهای مختلف صحبت کنم مخشان را بزنم، فکر میکردم یقه کی را بگیرم که برایمان شکل بکشد و من کارهای مهندسیاش را بکنم»
بهداد اسفهبد ۱۱ سال تورنتو بوده و یک سال پیش به کالیفرنیا و سیلیکونولی مهاجرت کرد. میگوید: «از هوای سرد تورنتو خسته شدم و دوست داشتم جاهای دیگر را پیدا کنم چند سال اول غر میزنی میگویی همینه که هست اما بعد خسته میشوی».
فرهنگ کاری گوگل
داخل گوگل هم فرهنگ هر بخش با بخش دیگر فرق دارد. جایی که ما هستیم استرس کم ندارد اما خیلی هم آزاد است. یعنی چیزهایی که از بیرون میبینی از درون بهتر هم هست. هر ساعتی که میخواهی میروی هر ساعتی میخواهی میآیی. وقتی کسی به دفتر ما میآید اولین چیزی که میگوید این است که با این همه اسباببازی پس کی کار میکنید. ایدهاش این است که وقتی مغزت کار نمیکند به جای اینکه ادای کار را در بیاوری چند ویدئو گیم بازی میکنی ذهنت هم بازتر میشود. این فرهنگ کاری گوگل است که در شرکتهای دیگر وجود نداد. مثلاً در آمازون غذا و قهوه مجانی وجود ندارد حتی میز درست ندارد و فشار کار هم خیلی بالا است انتظار دارند کارت مهمتر از خانوادهات باشد. فلسفه گوگل این است که کارمند را که راضی نگهداری خوشحالتر است و بهتر کار میکند. بودند کسانی که خونهشان روبرو دفتر بود نه صبح میآمد تا ده شب چون هیچ کار بهتری ندارد در خانه انجام دهد.
درباره کالیفرنیا میگوید: «کالیفرنیا هوایش محشر است اما آنجا را دوست ندارم چون تا قبل از کالیفرنیا در زندگیام ماشین نداشتم و پیاده میرفتم سر کار، پیاده میرفتم کافه رفیقم و پیاده شام میخوردم و پیاده هم بر میگشتم خانه؛ اما کالیفرنیا هر جا با جای دیگر نیم ساعت فاصله دارد. هرچند ترافیکش با تهران قابل مقایسه نیست». درباره سیلیکونولی میگوید: «گوگل و فیسبوک ۷۰ تا ۸۰ کیلومتر جنوب سانفرانسیسکو هستند، اگر در مرکز سانفرانسیسکو زندگی کنید شهریت (بافت شهری) دارد اما باید روزی ۳ ساعت در اتوبوس بنشینید، همه هم تا ۷ و ۸ شب کار میکنند. خارج آن هم که باشید کلاً یک ده است» چون زندگی در سانفرانسیسکو به سبک زندگیاش نمیخورد و علاقهاش به پیادهروی را نمیتواند کنار بگذارد، آنجا را ترک میکند. میگوید: «وقتی در ردهت بودم پیاده یک ساعت بود و با مترو پنج دقیقه بود». حالا هم قصد دارد به اروپا و یکی از شهرهای زوریخ یا لندن برود. میگوید: «اینطوری به ترکیه و ایران هم نزدیکتر است. خیلی از این کسانی که طراحی فونت میکنند در اروپا هستند.» به اعتقاد او سیلیکون ولی جای خوبی است اگر هدفت این باشد که به استارتآپها و کمپانیهای جالب بروی. میگوید: «من علایقم این نیست. دوست دارم روی دیجیتال تایپوگرافی کار کنم». کار اصلی بهداد اسفهبد رندرینگ تکست و فونت است یعنی از قسمت مهندسی تولید قلم تا استفاده درست آن قلم در نرمافزار را بهبود میدهد و طراحی توسط شخص دیگری انجام میشود. علاقه خاصی به خط نستعلیق دارد اما اکنون حوزه فعالیتهایش محدود به خط و زبان خاصی نمیشود و سه سال اخیر تمرکزش را روی پشتیبانی از خطهای هند و جنوب شرق آسیا گذاشته است. پروژه حرفباز پروژه اصلی بهداد اسفهبد است که اکنون ده سال از عمرش میگذرد و چند هفتهای میشود که نسخه یک آن منتشر شده است.
چاپخانه
چاپخانه ساری آغاز همآغوشی بهداد اسفهبد با فونت است. پدر و پدربزرگش هر دو در چاپبخانه کار میکردند. بنابراین خود به خود چاپ مسأله با اهمیتی در خانواده آنها به حساب میآمده است. سال ۷۰ است و پدر بهداد برای تایپ مجلات یک رایانه میخرد و این رایانه آغاز آشنایی بهداد با برنامهنویسی میشود. رایانهای با سیستمعامل داس که بهداد ۹ ساله و برادرش را که ۸ سال دارد به تایپ علاقهمند میکند. در کنار این کار برنامهنویسی بیسیک را هم یاد میگیرند. هیچ وقت از زرنگار استفاده نکردند و پرینتر سوزنی برای بهداد جزو نوستالژیهای آن دوران است. دوران نوجوانی بهداد به همین ترتیب سپری میشود تا در سال ۷۷ به مدرسه سمپاد ساری میرود و تصمیم میگیرد در المپیاد کامپیوتر شرکت کند. یکبار که یک تیم المپیاد کامپیوتر برای تدریس از تهران به ساری میآیند با روزبه پورنادر آشنا میشود و بعدها به همراه او کارهای مهمی را در فارسی وب شریف انجام میدهند. بهداد اسفهبد در سال اول دبیرستان در مرحله اول المپیاد کامپیوتر شرکت میکند. از سد آزمون تستی نخست میگذرد و جزو هزار نفری است که در سطح کشور قبول میشوند. در مرحله دوم نیز با ۴۰ نفر راهی دوره تابستانی در تهران میشود و کل تابستان را در کلاس و امتحان سپری میکند و در انتها بر اساس امتحان پایانی جزو شش نفری است که مدال طلای کشوری میگیرد. او یک سال دیگر در باشگاه دانش پژوهان در خیابان آفریقا میماند و بعد از ۹ ماه کلاس و درس به همراه ۴ نفر به عنوان تیم ایران راهی مسابقات المپیاد جهانی میشوند، در ترکیه مدال نقره را میگیرد و سال بعد نیز در چین مدال طلای جهانی را کسب میکند. در نهایت به خاطر مدالهایی که در المپیاد به دست آورده در سال ۷۹ بدون کنکور وارد دانشگاه شریف میشود تا در رشته کامپیوتر درس بخواند.
در آن سالها روزبه پورنادر که ورودی ۷۵ دانشگاه شریف است روی پروژه دکتر قدسی یعنی فارسی تک کار میکند حتی آن زمان در دانشکده کامپیوتر شریف اتاقی به نام فارسیتک دارند. دکتر تابش، رئیس مرکز محاسبات شریف، به همراه روزبه و چند نفر دیگر پروژهای به نام فارسی وب را راهاندازی میکنند تا فارسی خوانی و فارسی نویسی را در وب آن زمان ممکن کنند. مدتی بعد فارسی وب تبدیل به شرکت میشود و توزیع «لینوکس شریف» را منتشر میکند که یکی از مشتریان اصلیاش نمایندگی شرکت شل است. از داخل فارسی وب بعدها فارسی تل جد کنونی کافه بازار بیرون میآید. استاندارد کردن کیبورد فارسی، انتشار چند قلم استاندارد و بهبود Unicode از دستاوردهای فارسی وب شریف است.
پروژه لینوکس ملی
طرح تکفا راه افتاد و شورای عالی انفورماتیک گفت پول نفت به ما رسیده و دو میلیارد میخواهیم در نرمافزار بگذاریم. در دانشگاه شریف سه مرکز بود که کار نرمافزاری میکرد. ما بودیم و مرکز محاسبات دکتر تابش، یک مرکز دیگر هم بود که برای کشور فیلترنت طراحی میکردند، یک مرکز دیگر هم بود که پول میگرفتند و پروژه تحویل نمیدادند. پروژه لینوکس فارسی را دادند به مرکز آیتی شریف که پروژه را مدیریت کنند. اینها هم یک تیم تشکیل دادند و ما پنج شش نفر جلسه میگذاشتیم و تعریف پروژه میکردیم. من و روزبه باید در جلسه RFP تعریف میکردیم و کارها را تقسیم میکردیم. به مرکز تحقیقات مخابرات سپردیم که الگوریتم تقویم ایران را از پایه استاندارد و پیادهسازی کند. ما گفتیم برو با مجلس و دانشگاه تهران و هرجا که لازم است صحبت کن ببین تقویم رسمی چیه اون رو تبدیل به کد کن. آنها رفتند کد خود ما را از وبسایتمان کپی کردند و همان را تحویل دادند. دور دوم پروژهها را آمدیم تقسیم کنیم و من نمیخواستم به آنها پروژه بدم. اینها تهدید کردند که اگر پروژه ندهید در آن یکی طرح که ما ناظر پروژه شما هستیم تأییدتان نمیکنیم. خلاصه فهمیدیم اینجا دکان است و پول نفت میرود داخل و هیچ چیز بیرون نمیآید. اینکه الان کافه بازار و تخفیفان و اینها کار میکنند و کسی سرشان را زیر آب نکرده خیلی خوب است.
سال ۱۹۹۹ میلادی اینترنت اکسپلورر ۵ تازه منتشر شده است و برای اولین بار میشد دست و پاشکسته فارسی را نوشت و خواند. تا پیش از این امکان نوشتن راست به چپ در اینترنت ممکن نبود و باید تصویر نوشتهها را در سایت بارگزاری کرد. موزیلا نیز تازه پشتیبانی از راست به چپ را به مرورگرش اضافه کرده بود. بهداد به همراه دوستانش در دوران دانشجویی تصمیم میگیرد باگهای مرورگر موزیلا را درست کنند. برای همین سال ۲۰۰۰ شروع به یادگیری زبان سی میکند و در همین حین نیز سراغ فارسی سازی گنوم و کیدیای هم میرود. در آن سالها شورای عالی انفورماتیک ایران عضو کنسرسیوم Unicode شده تا بتوانند استانداردهای فارسی را وارد استاندارد Unicode کنند. روزبه پورنادر هم یکی از کسانی است که میتواند به Unicode بازخورد ارسال کند. میگوید: «یک روز روزبه کپی الگوریتم دو جهته را داد، گفت این را در پیاچپی پیادهسازی کن. من اون رو پرینت کردم خیلی پیچیده بود اینقدر خواندم تا بالاخره فهمیدم» این الگوریتم تکهای از استاندارد Unicode است تا نوشتههای ترکیبی فارسی و انگلیسی جهت نوشتار حفظ شود. هرچند این مسأله جواب درستی ندارد و در کاربردهای مختلف، انتظار نمایشهای مختلفی از آن میرود. بهداد یکی از پیادهسازیهای ناقص این الگوریتم به نام Free Bidi را اصلاح میکند و صاحب آن نیز وقتی پیشرفتهای او را میبیند پروژه را کاملاً به او میسپارد تا آن را توسعه دهد. در همین دوران به طور تفریحی همچنان باگهای کیدیای و گنوم را هم برطرف میکند.
تورنتو
بعد از ۳ سال تحصیل در دانشگاه شریف، تهران را به مقصد تورنتو ترک میکند. آنجا هیچکس را ندارد به جز دوستان شریفیاش که سالهای قبل برای ادامه تحصیل رفتهاند. رشتهای که انتخاب میکند علوم کامپیوتر است. میگوید این رشته دقیقاً متضاد چیزی است که در ایران تدریس میشود و یک رشته عمومی در رابطه با علم رایانه است که بخشی از آن به مهندسی نرمافزار نیز میپردازد.
با کلی قرض یک لپتاپ میخرد و روی آن لینوکس نصب میکند. میگوید: «به جای اینکه مقاله بخوانم و بنویسم هی با این لینوکس ور میرفتم. یک بار تصمیم گرفتم به هر مشکلی که بر میخورم خودم کدهایش را تغییر دهم و مشکل را حل کنم». سعی میکند کدهای کامپایلر و هسته و میزکار را تغییر دهد و به همین روش اطلاعات زیادی از ساختار لینوکس به دست میآورد.
وقتی از توزیع مورد استفادهاش میپرسیم با خنده شاکی میشود و میگوید: «تنها چیزی که مهم نیست همین است. اینکه از چه توزیعی استفاده میکنیم اصلاً مهم نیست» بهداد معتقد است اشتباه کاربران ایرانی لینوکس این است که این موضوع برایشان زیادی اهمیت دارد. با این حال در نهایت میگوید که ردهت را ترجیح میدهد اما اکنون به خاطر فعالیتش در گوگل از اوبونتو استفاده میکند و شدیداً هم به آن انتقاد دارد.
دو سال که از دوره فوقلیسانس در تورنتو میگذرد و هنوز هیچ کاری برای پایاننامهاش نکرده است. میگوید: «چون حال نداشتم مقاله بخوانم سرم را با گنوم و لینوکس و این چیزها گرم کردم» در همین وضع هنوز پروژه کارشناسی را هم در دانشگاه شریف تحویل نداده است و دانشگاه تورنتو او را برای سال جدید تحصیلی ثبت نام نمیکند. قرار بوده روی بهبود فارسی تک کار کند. میخندد و میگوید: «حتی شروع هم نکرده بودم رفتم پیش دکتر قدسی گفتم من کارم گیره! اون ور ثبتنامم نمیکنن.» اما چون پیش از این هم افراد زیادی چنین وضعیت مشابهی داشتند و بعد از حل آن پروژه را تحویل نمیدادند، دکتر قدسی راضی نمیشود. در نهایت مجبور میشود پروژه را تمام و کمال انجام دهد. در همان تورنتو برای مدت چهار ماه روی پروژه کار میکند و تا زمانی که تمام امضاهای دانشگاه شریف را نمیگیرد او را برای ترم جدید ثبت نام نمیکنند.
سال ۲۰۰۵ دوره ارشد بیش از حد طول کشیده و پولهایش برای شهریه رو به اتمام است. برای همین از هر راهی برای تأمین هزینه ترم استفاده میکند. همین میشود که وقتی از گوگل سامر آف کد و پولی که در آن میدهند با خبر میشود سریعاً در آن ثبتنام میکند. مانند دیگران برای پروژههایی که در سر دارد پروپوزال مینویسند و تیم گوگل تعدادی از آنها را انتخاب میکند. به قول خودش «تابستان، دانشآموزها به جای اینکه بروند همبرگر برگردونن روی اینها کار میکنند». بهداد اسفهبد سه پروپوزال برای گنوم و یکی برای فدورا مینویسد که یکی از آنها پذیرفته میشود. پروژه پذیرفته شده یک تکه نرمافزار است تا برنامههای پراستفاده کاربر را هنگام راهاندازی زودتر اجرا کند. نام این برنامه را Preload میگذارد. یکی از دوستانش پیشنهاد میدهد همین برنامه را به عنوان پروژه کارشناسی ارشد ارائه دهد. هرچند این پروژه باید تئوری باشد با این حال خیلی زود متوجه میشود که تاب مقاله نویسی را ندارد برای همین استادش را تغییر داده و همان برنامه Preload را کامل کرده و برای مستر تحویل میدهد. «دیدم تنها راهی که من فوقلیسانس رو جمع کنم همینه. چون دو سال هیچ کاری نکردم دو سال دیگه هم هیچ کاری نمیکنم میخواستم یک ماهه بنویسم که ترم بعد شهریه ندم. اینها هم خندیدن گفتن یک ماهه نمیشه» برای همین وقتی دوباره اوضاع باب میلش نیست دوباره کار پروژه را رها میکند و سراغ کد میرود. در همین حین نیز از موتورولا پیشنهاد کاری دریافت میکند اما چون پروژهاش را تحویل نداده و دوره فوقلیسانس را تمام نکرده نمیتوانند او را استخدام کنند. یک روز که از طریق IRC با برنامهنویسهای گنوم صحبت میکند خبر رفتنش به موتورولا را با دیگران در میان میگذارد و یک نفر میپرسد چرا به یک شرکت لینوکسی نمیرود و بهداد میگوید تا به حال پیشنهادی از آنها نداشته. چند روز بعد پیشنهادی از ردهت دریافت میکند. با قهقه میگوید: «به موتورولا گفتم مثل اینکه این تز من تموم نمیشه، موتورولا رو پیچوندم و تز رو جمع وجور کردم و از همان تورنتو برای ردهت استخدام شدم»
ردهت
در ردهت و گنوم، کتابخانه پنگو مسئول کارهای تکست رندرینگ بود. میگوید: «کسی که روی تکست رندرینگ گنوم کار میکرد دیگه وقت نگذاشت. بعد من که اونجا کار میکردم خودبهخود شدم صاحبش» و برای تکمیل بخش عربی Free Bidi نیز پیشنهاد دریافت میکند. «اولش گفتم وقت ندارم، بعد گفتند یک پولی میدهیم، گفتم باشه». بهداد اسفهبد سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ را در ردهت کار میکند. در دورهای تمرکز اصلیاش را روی نوشتههای هند و شرق آسیا میگذارد. میگوید: «خطهای هندی خیلی مشکل داشتند. هند ده خط رسمی دارد که شباهت دارند اما جزئیات خاص خودشان را دارند. نه من میدانستم این خط چطور کار میکند، نه طراح فونت میدانست چطور کدهایش را بنویسد و نه معلوم بود باگ فونت است یا کتابخانه». برای سر و سامان دادن به فعالیتهایش در زمینه فونت پروژه «حرفباز» را در سال ۲۰۰۵ راهاندازی میکند. پروژهای که وظیفهاش این است که محتوای فایل اپن تایپ را خوانده و بفهمد چطور آن را تفسیر کند و نمایش دهد. حرف باز در کنار Free Bidi که یک الگوریتم دو جهته است نوشتار را سادهتر میکرد. پس از سالها توسعه در نهایت نسخه یک حرفباز را در سال ۲۰۱۵ منتشر میکند.
قلم آزاد
یکی از مشکلات ما این است که قلم فارسی با لایسنس متنباز درست نداریم. آنهایی را هم که در فارسی وب درست کردیم لایسنس مشخصی نداشت. من خودم قلم نازنین رو خیلی دوست دارم. تاریخچهاش هم از اینجا شروع میشود که شرکت لینوتایپ در دهه ۶۰ میلادی دستگاه تایپ ستینگ میفروخته به روزنامه اطلاعات. از همان موقع میگفتند که ما یک قلم فارسی میخواهیم و اینهایی که میدهی عربی است. این شرکت بعدها به خاطر اینکه بخش غیر لاتین خود را میبندد کل آرشیوش را به دانشگاه ردینگ منتقل میکند. در این آرشیو نامهنگاریها و فونتهای اصلی هم هست. اطلاعات میگوید یکی از طراحهای ما اینها را باز طراحی میکند و در نتیجه آقای حقیقی قلم نازنین و زر و تیتر را طراحی میکند. در طراحی عربی وقتی (چ) را مینویسی نمیتوانی سه نقطه را داخلش بگذاری. هدفم این است که در یک سال آینده از اسکن نازنین یک قلم بسازم که لایسنس تمیز دارد. اسمش را هم باید عوض کنم. اهمیت این کار همین است که وقتی که قلم آزاد داشته باشیم هر کسی میتواند بهبودش دهد. مریم سافت مثلاً تمام مشکلات قلمهای فارسی را درست کردهاند اما لایسنسشان کاملاً بسته است.
درباره وظیفهاش در ردهت میگوید: «مشکل تکست رندرینگ این است که در زبان لاتین تقریباً خوب کار میکند برای همین هیچ کمپانی نمیخواهد یک نفر را روی این موضوع بگذارد برای همین رئیسم میگفت این کارهای تکست رندرینگ را که میکنی بکن ولی گاهی هم روی پروژههای دیگر وقت بگذار». برای همین در کنار پردازش متن روی بهبود سرعت و کارآیی لاگین گنوم هم کار میکند و پستهای وبلاگش هم درباره این موضوع پرطرفدار میشود. میگوید: «چون خیلی با جزئیات نوشته بودم از آن استفاده میکردند که یاد بدهند چطور سیستماتیک مسائل را حل کنیم» با این حال خیلی زود خسته شده و دلش برای پروژه و زمینه کاری خودش تنگ میشود. میگوید: «یک روز زنگ زدم به رئیسمون که من میخوام برم موزیلا روی حرفباز کار کنم. گفت دردت همینه؟ برو هر کار میخوای بکن» در حین رفتن به موزیلا از طرف گوگل نیز پیشنهاد بهتری دریافت میکند. میگوید: «به رئیسم در موزیلا گفتم گوگل پیشنهاد بهتری داده چی کار کنم؟ جملهاش خیلی جالب بود گفت اگه گوگل میخواد به تو پول بده که کاری رو بکنی که ما میخوایم بکنیم، پس برو گوگل» در نهایت به دفتر گوگل در واترلو میرود که تا خانهاش در تورنتو صد کیلومتر فاصله دارد. میگوید: «واترلو هم دِه است، خبری نیست» در گوگل روی بهبود تکست رندرینگ با جیپییو کار میکند. با این حال هیچچیز نمیتواند جای یک پیادهروی عصرگاهی را بگیرد پس به خاطر دوری از خانه، تیمش را عوض میکند. میگوید: «دیدم یک ربع پیاده رفتن تا سر کار چقدر حال آدم را بهتر میکند. دیگه نمیتونم قبول کنم هر روز با ماشین نیم ساعت در راه دفتر کار باشم. اگر سانفرانسیسکو زندگی کنی و بخواهی با اتوبوسهای خوشگل گوگل بروی و بیایی اگر ساعت هشت صبح راه بیفتی دو ساعت طول میکشد و وقتی سه ساعت در راه باشی، زندگی نمیماند».
مشتریان اصلی کتابخانه حرف باز فایرفاکس، گنوم، اندروید و کروم هستند. در گوگل هم از رئیسش همان جمله قبل را میشوند «روی حرف باز کار میکنی خوبه، فقط گاهی هم یک کار دیگه کن» میگوید: «این گاهی یک کار دیگه کن روی اعصاب من بود».
بعد از مدتی کار کردن در گوگل روزبه پورنادر دوست قدیمیاش را هم به گوگل میآورد و به همراه او به تیم اینترنشنالیزیشن یا i18n گوگل میرود. درباره تفاوت i18n و L10n میگوید: «اولی کار مهندسی است یعنی امکان استفاده از محصول را به زبانهای مختلف میدهد که با کار ترجمه که در L10n انجام میشود فرق دارد».
بهداد اسفهبد در دو سال اخیر در پروژه «فونتهای نوتو» که به عنوان یک فونت برای زبانهای مختلف به کار میرود نقش اساسی داشته و به همین واسطه با مفاهیم طراحی و تولید محصول هم بیشتر آشنا شده است. میگوید: «یکی از کارهایی که من در گوگل میتوانم بکنم و جای دیگر ممکن نیست این است که از اول که فونت طراحی میشود تا آخر را در اختیار دارم در نتیجه میتوانیم فرآیند را کنترل کنیم و میتوانیم راهحلهای بهتری ارائه بدهیم. مثلاً از استاندارد اپنتایپ و طراحی فونت و ابزار تولید فونت و نرمافزاری که آن را نشان میدهد، هر کدام را خواستیم تغییر دهیم.»