دانستن گذشته فناوری اطلاعات برای حرکت رو به جلو با ابر ضروری است. زمانی که جیمز شوایتزر، یک متخصص فناوری اطلاعات که در گروه راهکارهای IBM Watson کار میکرد، به گذشته، در مورد چگونگی تاثیر کارهای آدا لاولیس و چارلز بابیج بر محاسبات نگاه میکند، از پتانسیل واتسون هیجان زده میشود.
در این مصاحبه با شوایتزر، نحوه درگیر شدنش با متن باز را کشف کرده و نقش در حال تحول مدیران سیستم را به ویژه در خصوص ابر را بررسی میکنیم. او در مورد تعدادی از پروژههای متنباز که زندگیاش را سادهتر کرده با ما صحبت میکند و شرح میدهد که خودکارسازی پایه خود سرویسی است.
در بانکی بزرگ که امور فناوری اطلاعات کلی را انجام میداد در طبقه تجاری کار میکردم. روزی مدیریت، یک کلاستر لینوکس که شبیهسازی مونت کارلو را انجام میداد، پیدا کرد. آنها به دنبال فرد سبک مغزی بودند که نفر اول برای کار کردن باشد و به شکل سازمانی درش بیاورد. بهترین قسمت این جا بود که از محصولات اختصاصی دیگه برای نگهداری و پشتیبانی سادهتر بود. در این مورد زیاد نشنیدهاید ولی در اواخر دهه ۹۰ ترس از وابسته بودن به نرمافزار بدون پشتیبانی دریافت شده از اینترنت کاملا آشکار و هویدا بود. متنباز اون طور که توقع میرفت کار میکرد و امروزه این ترس عمدتا نادیده گرفته میشود.
قسمت جذاب (و مهمترین فرصت چالشی) کار بر روی پروژه واتسون برای تو چی بود؟
من دوست دارم به این جور سوالات در قالب تاریخ نگاه کنم. من مدتی بعد از تجاری شدن واتسون به پروژه اضافه شدم، زمانی که از یک تجربه آزمایشگاهی به محصولی ماندنی تبدیل میشد. در حالی که کاربردهای متقاعدکننده بسیاری برای اون وجود داره، اما من منتظر اون لحظه برای قرار دادن محاسبات شناختی در فضای کاری همه افراد و ضروری کردن اون هستم.
زمانی که شما در گذشته به ایدآ و بابیج نگاه میکنید، میبینید که آنها یک خیزش مفهومی ساختهاند که جهان برای ساختن آن برای قرنهای دیگر آماده نبود. واتسون دارای پتانسیل برای ساختن این جهش است به این دلیل که دارای هیچ مفهوم قبلیای از چگونگی انجام کارها نیست. بسیار مهمتر این که مردم ممکن است واتسون را نادیده نگیرند، به این دلیل که سایا و خیال باف است. مثل بابیج یا بانویی چون ایدآ.
چه پروژه متنبازی در پیدایش ابر استفاده شده است که زندگی تو را سادهتر کرده است؟
پیدایش ابر بدون وجود متنباز ممکن نبود. من حتی اطمینان ندارم که از نظر مادی بدون متنباز بتواند زنده بماند. علاوه بر این درصد چشمگیری از ایده رهبری ابر از پروژههای متن باز و ایدههایش آمده است. من اعتقاد دارم کلید زیرساز ابر، مدیریت پیکربندی است. مهم نیست که آیا Puppet، Chef، Salt یا Juju باشد اما خودکارسازی پایه مدل خود سرویس است.
چطور ابر نقش مدیران سیستم را تغییر میدهد؟
فناوری اطلاعات در تغییرات درهم گسیخته فوقالعاده خوب است. در دهه ۵۰ برای گسترش و پشتیبانی یک رایانه که تسهیم زمانی نبود و دستهای خالص بود، صدها نفر نیاز بود. امروزه ما هزاران سرور فیزیکی داریم که چندین نمونه مجازی را با چندین کاربر اجرا میکنند. نشر رومیزی و دایرهالمعارفهای بر روی لوحفشرده، کسبوکارهای قابل دوامی دارند. ابر زمینه کاری مدیران سیستم را مختل کرده است، همان طور که من را از دهه ۹۰ به سر کار برد.
چرا امروزه هنوز یاد گرفتن لینوکس مهم است؟
شما نمیتوانید در بخش فناوری اطلاعات بدون داشتن دانش حداقلی از لینوکس کار کنید. این دانش پایهای است که برای استخدام هر فرد انتظار میرود. توسعه، عملیاتها، شبکه یا ذخیرهسازی مهم نیست. اکو سیستم لینوکس و متن باز، مرکز هر زیرساخت است. اما تنها لینوکس نیست. تمام اکوسیستمی که اطراف لینوکس ساخته شده و تمام نرمافزارهایی که در یک توزیع آمدهاند آن چیزی است که مد نظر است. شما باید این مهارتها را در قسمت بالای درخواستهایتان بیاورید.
چیزی که در جامعه یا فناوری دوست داری بیشتر باز باشد، چیست؟
این بحث برانگیز است، اما «دادهها». وقتی با کسی راه میروید که بینیش را تمیز میکند، اکثر مردم چشمانشان را منحرف میکنند (حتی توجه کردهاید که بچهها به شما خیره نگاه میکنند؟). آنها به شما حریم خصوصی میدهند. به این خاطر که بهطور غریزی ما میدانیم همه بینی خود را تمیز میکنند اما زمانی که کسی این عمل را انجام میدهد آن را شرمسار نمیکنیم. با قرار دادن همه دادهها در یک گاوصندوق و ایجاد سیلوهای اطلاعات، ما در حال جلوگیری کردن از استفاده مفید دادهها هستیم، در حالی که دولت و جنایتکاران همچنان به آنها دسترسی دارند. به عنوان یک جامعه ما باید یاد بگیریم نگاهمان را زمانی که مردم به حریم خصوصی نیاز دارند برگردانیم. افرادی که سوءاستفاده میکنند را مجازات کنیم، نه کسانی را که از داده استفاده میکنند.