الدوز رایانه
حمیدرضا ۳۴ ساله است. او سال ۷۸ با کنکور تجربی وارد رشته مهندسی ژنتیک در دانشگاه آزاد رودهن شده است. این رشته به دستکاری ژنتیکی و شناخت ژنها میپردازد. اولین باری که با رایانه کار کرده تقریبا ۲۰ سالش بوده و ترم دوم دانشگاه درس میخوانده است. رایانه را برای استفاده خواهرش که گرافیست بوده میگیرند و در حقیقت او استفاده خاصی از رایانه نداشته اما در اوقات بیکاری و تنها از روی کنجکاوی گاهی با آن کار میکرده است. یک پنیتوم ۲۰۰ در سال ۷۹ و بدسکتورهایش نقطه شروع داستان است. هنگام رویارویی با این مشکل مثل تمام افراد آن روزها راهی خیابان انقلاب میشود. در آن خیابانگردیهای طاقتفرسا کتاب داس ۶/۲۲ کانون نشر علوم را پیدا و شروع به خواندنش میکند: «من این کتاب رو گذاشتم جلوم و رفتم تو کار این هارد دیسکه، از اونجا هرچی میرفتم جلو خودم کیف میکردم»
یک سال و نیم بعد تصمیم میگیرد پنتیوم۲۰۰ اش را به پنتیوم۲ ارتقاء دهد. با خندهای که ذوقی شیطنتبار درونش موج میزند میگوید: «سیپییوهاش رو هنوز خونه دارم» و یک هارد ۲۰ گیگابایت هم میخرد و ادامه میدهد: «قیمتش رو خوب یادمه، ۵۵ هزار تومن، اولین کمپانی که به ایران آورده بود سیگیت بود، اصل انگلیس…» با انگشت اشاره به فضای نامعلومی از اطراف اشاره میکند و میگوید: «دفترش در همین خیابون سپند بود، هاردش کوانتوم بود، نمیدونم تا حالا دیدی یا نه خیلی چیزهای جالبیان، مرگ ندارن اینا، با لگد توش بزنی کار میکنن» بازیگوشیاش محدود به خرید و تعویض نمیشود و تا دل سختافزار را بیرون نکشد راضی نمیشود. میگوید: «هارد که میدونی یه وکیوم داره دیگه! وکیومش بیاد بیرون حرارت تو هارد خیلی زیاد میشه، من با پیچگوشتی ستارهای درش رو باز کرده بودم ولی کار میکرد» با تأکید بیشتری میگوید: «باور کن کار میکرد». فرآیند تعویض هارد و ارتقاء رایانهاش را با جزئیات تمام تعریف میکند. میگوید: «اون زمانی بود که این سیپییوها داغ میکردند باید روش خمیر سیلیکون میزدی». کاربا ویندوز روی دستگاهاش را یاد میگیرد اما هر بار مشکلی به وجود میآید و مجبور میشود آن را از نو نصب کند. این مشکلات و نصبهای چند باره خستهاش میکند.
سال ۸۰ برای ارتقاء دوباره رایانهاش به شرکتی به نام «الدوز رایانه» میرود و در آنجا اتفاقی با فردی آشنا میشود که با لینوکس کار میکند. او ردهت ۷/۲ را به حمید رضا نشان میدهد و اینگونه برای اولین بار لینوکس را از نزدیک میبیند. میگوید: «دیدم چه محیط جالب باحالی، درسته قیافه آنچنانی هم نداشت، بهم گفت این کارا رو میکنه، رایانه کرش نمیکنه، دستگاه هنگ نمیکنه» قاه قاه میخندد: «ما هم که اعصابمون از این ویندوز کوفتی خورد شده بود» به صورت مقطعی و ریز میخندد و گاه هنگام خنده دستش را به صورت مشت شده جلوی دهانش میگیرد. در نهایت نصب لینوکس را از آن کارمند یاد میگیرد.
از مزایایی که در همان نگاه اول عاشقی در لینوکس دید، میگوید: «دیدم سرعت لود و شاتداون خیلی بالاتر است و زمانی که اینستال میکنی بدون هیچ کاری ۷۰۰ تا برنامهکاربردی روی دستگاهات نصب میشه بعد ماژولها همه به زور به ۳ مگ میرسه بساطی بود اون دوره، اون زمان گنوم خیلی محیط محبوبی بود همین الان هم اونایی که حرفهایترن از گنوم استفاده میکنن» یک روز تصمیم میگیرد تا خودش دست به کار شود و ویندوز و لینوکس را کنار هم نصب کند و برای این کار ردهت ۷/۳ را انتخاب میکند. میگوید: «یکی دوبار سیستم رو به باد دادم هنوز هم ۵ سیدی اون رو دارم البته دلیل داره چون خود شرکت ردهت میگه کاملترین نسخه لینوکسی من ردهت ۷/۳ است» نحوه تنظیم گراب را از «یاهو انسرز» پیدا میکند و در نهایت موفق میشود ویندوز و لینوکس را کنار هم نصب کند. میگوید: «دیگه استراتژیهای نصب رو یاد گرفته بودم که برای هر کاری چطور باید نصب کنی».
سال ۸۲ مقطع کارشناسی را تمام میکند اما لینوکس، دوستان رایانه ای و کتابهایی که خوانده کار خودش را کرده و تصمیم میگیرد تغییر رشته دهد و هوش مصنوعی بخواند. در نهایت خود را برای کنکور کارشناسی ارشد رایانه آماده میکند. میگوید: «چون دیدم خستگی توش نداره، متنوعه، چون رشته خودمون گه گاهی هست دپرس میشی. اینقدر ژن و ژنوم و اینها میبینی حالت به هم میخوره». بخش زیادی از اطلاعاتش هم از طریق نشریات آن دوران به دست آمده. ظاهرا کاری که ماهنامه شبکه با افراد غیرمتخصص جامعه ایران انجام داده را باید ستود زیرا بخش اعظمی از دانش رایانهای افراد از آن است. شبکه و ریزپردازنده دو نشریه مورد علاقه او در آن سالهاست که بخش زیادی از آموختههایش را مدیونشان است.
سربازی
در نهایت با وجود تلاشهایش مجاز به انتخاب رشته نشده و شهریور ۸۷ راهی تبریز میشود تا خدمت سربازی را بگذراند. آنجا به عنوان عضو گروه رژه انتخاب میشود و قرار است چند روز بعد برای هفته دفاع مقدس در میدان تبریز رژه بروند. یکی از افسران پادگان به آنها میگوید: «اگر مردی کنید غیرت کنید خوب رژه برید نونتون تو روغنه» حمیدرضا باز هم از گفتن این خاطرات حسابی به وجد آمده و هنگام گفتن این جمله دستش را بالا میبرد و یک بشکن میزند. با این توصیه انگیزهشان چند برابر میشود، روزها از ساعت ۷ صبح تا ۴ عصر رژه کار میکنند تا اینکه روز موعود فرا میرسد. با هزار مکافات از برابر سنی که میگوید چند برابر سن مهرآباد است رژه میروند و وقتی مسیر را طی میکنند آنقدر بهشان فشار آمده که لحظهای نمیتوانند سرپا باایستند و پخش زمین میشوند. با این حال آنقدر خوب رژه رفتهاند که رئیس پادگان همان موقع با ماشین لنکروزش کنارشان میآید میگوید: «دست تک تکتون رو میبوسم غیرت گذاشتید شرف گذاشتید برید ۱۰ روز مرخصی» چنان از تعریف خاطرات دوران سربازی سر شوق آمده و آنها را با هیجان تعریف میکند که من هم بیدلیل ذوق کردهام.
در آن دوران هم مطالعاتش را ادامه میدهد. هر بار که به خانه میآید همراه یکی دو جین مجله به پادگان بر میگردد و آنجا با شخصی دوست میشود که در توصیفش میگوید: «یک دوست قد بلند عینکی بود که پردازش تصویر کار میکرد. میگفت در لینوکس برنامهنویسی خیلی راحتتره و در «کی یوت» (Qt) راحتتر میتوان با سی برنامهنویسی کرد. دید سیستمی نداشت مثلا بهش میگفتم تو بخوای پارتیشنات رو LVM بکنی ترجیح میدی RAID باشه یا نه؟ حرفی نداشت». ۲ ماه آموزشیاش به سرعت تمام میشود و بعد از آن ۱۸ ماه افسر ستاد فرودگاه مهرآباد میشود. در این دوران هم حرفهای لینوکسیاش را با دوستی به نام «امیر شناعی» در میان میگذارد. اما به خاطر محدودیتهایی که وجود دارد نمیتوانند سیستمهای آنجا را دستکاری کند. میگوید: «آنجا همه کارها را واحد انفورماتیک نیروی انتظامی انجام میدهد، کوچکترین کاری انجام بدی میان میبرنت».
با وجود گذشت مدتها ارتباطش با شرکت الدوز رایانه را همچنان حفظ میکند. با افراد آنجا دوست است و حتی گاهی آنجا میرود و رایانه ها را اسمبل میکند. میگوید: «تازه ویندوز ویستا اومده بود و همه عشق این حالت ۳ بعدی ویندوز ویستا رو داشتن من بهش گفتم برو بابا این چیه به من میگی، گفت تو چیز بهتری سراغ داری گفتم آره دسکتاپ کیوب!» ادامه میدهد: «کامپیز رو بهش معرفی کردم که مثلا حالت موج ایجاد میکرد، فلیم ایجاد میکرد…» دستانش را مثل غنچهای که در حال شکفتن است میکند و با دهانش صدای گر گرفتن آتش را در میآورد «ویژووو». حمیدرضا با یکی از دوستانش کاری کرد که فقط به خاطر نمایش دسکتاپ کیوب ۱۷۰ هزار تومان کارت گرافیک خرید تا چند صباحی از چرخش مکعب بازیگوش آن، کمی قند ته دلش آب شود.
به خاطر درسهای مهندسی رایانه که خوانده تا حدودی با مفاهیم آشنایی دارد برای همین گاهی با افراد شرکت کلکل هم میکند. یک بار مدیر شبکه شرکت را به چالش میکشد و میگوید: «روی سرور یه برنامه هست به نام کش سرور که برای مدیریت تردهای سروره، که ترافیک روی سرور بیش از یه حدی نشه اورفلو کنه، توی ویندوز اسمش آیزا سروره توی لینوکس اسمش اسکوییده، بهش گفتم ببین تا حالا با اسکویید کار کردی گفت نه چیه». او در ادامه نحوه کار این نرمافزار را به مدیر شبکه شرکت یاد میدهد: «گفتم اگه پشت کلمه UFS توی اسکویید یه هش تگ و نقطه بذارم، این خط رو اکتیو کنم یه بار اسکویید رو ریستارت کنم ترافیک سرور رو میبره» این باعث تعجب زیاد مدیر شبکه شرکت الدوز رایانه میشود. حمیدرضا این ترفند را در مجله شبکه دیده بود، بدون اینکه تا به حال آن را امتحان کرده باشد. آنقدر ساده بود که توانست آن را به او یاد دهد.
دوران خدمت رو به اتمام است. حمیدرضا شنیده است که گواهینامههای لینوکسی امتیاز خوبی در کشورهای خارجی به حساب میآید. برای همین به دنبال یادگیری آکادمیک لینوکس میرود اما با هزینههای سرسامآور آن و مشکلات تحریم مواجه میشود و ناچار قید آن را میزند.
مالزی
مدتی بعد موفق میشود مدارکش را برای مالزی بفرستد و در سن ۳۰ سالگی یعنی سال ۸۹ در دانشگاه UTM مالزی در رشته ژنتراپی سرطان پذیرفته میشود. با اینکه تقریبا برای ۵ سال ارتباطش با دانشگاه قطع شده اما دانشگاه مالزی او را میپذیرد. درباره وضع این روزها میگوید: «اینقدر ایرانیها تقلب کردن که دیگه پذیرش گرفتن خیلی سخت شده».
ورودش به مالزی با اولین تجربهاش در داشتن یک رایانه شخصی همزمان میشود. استاد درس بیوانفورماتیک دانشگاه ارادت خاصی به لینوکس دارد و اینطور که میگوید در انجمن لاگ اینترنت شرق آسیا یکی از توسعهدهندهها بوده و در توصیفش اضافه میکند: «یعنی مخ لینوکس بودا». استاد برای آنالیز ژنوم و پروتئین و تجزیه تحلیلهای آماری به دانشجوهایش نرمافزارهای لینوکسی را پیشنهاد میکند. با اینکه نسخههای ویندوزی این برنامهها موجود است اما تنها نسخه مک یا لینوکس آن رایگان است همینطور مشکل دیگر نسخههای ویندوزی برنامهها این است که قابلیت تحلیل دادههای حجیم را ندارند. میگوید: «مثلا یک حجم زیادی از داده رو میریزی میخوای یک شکل ۳ بعدی رو بگیری». حمیدرضا هم که هنوز روی لپتاپش ویندوز دارد با این شرایط تصمیم میگیرد دیگر کاملا قید ویندوز را بزند و به لینوکس مهاجرت کند. او که تاکنون لینوکس را تنها برای آموختن استفاده میکرده از این پس لینوکس تنها ابزارش برای انجام کارهای دانشگاهی و پژوهشی شده و غیر از آن ابزاردیگری برای این کار ندارد. میگوید: «دیگه حالت فان بودن که کدوم توزیع چه برتری داره تموم شد رفت سمتی که کلا با لینوکس درگیر باشم»
او آن زمان تصمیم میگیرد اوبونتو را برای کارهایش نصب کند. معتقد است ردهت برای سرور مناسبتر است و به سختی میتواند درایورهای سختافزاری را شناسایی کند. اوبونتو ۸ را پیش از این امتحان کرده بود بنابراین به راحتی توانست از پس نصب اوبونتو ۱۲/۰۴ هم برآید. در توصیف آن لحظه میگوید: «تا کابل شبکه رو به سیستم وصل کردم تمام درایورهایش نصب شد» با ذوق و خنده شیرینی ادامه میدهد: «گفتم تو دیسترو باحالی هستی، دمت گرم، دوستات دارم». با این حال هنوز هم دلش پیش ردهت است. به اعتقاد او چون ردهت از بستههای RPM استفاده میکند، حساسیت کمتری به بستههای وابسته دارد، وابسته به نسخه توزیع نیست و آنها را میتوان به راحتی اجرا کرد و عملکرد بهتری نسبت به DEB دارد. میگوید: «از بین توزیعها، ردهت خیلی بهتر است چون یک پدر مادری دارد. اوبونتو یک جاهایی خیلی گیج میزنه». کافهدار صدای موسیقی را قطع کرده شاید کنجکاو شده و گوش ایستاده که بهتر حرفهای پنگوئنی ما را بشنود.
آنجا اکثر دانشجوهای دانشگاه مالزی ویندوز کار میکنند اما یکسری دانشجوی آفریقایی و آفریقای جنوبی هم هستند که روی دستگاههایشان اپنسوزه دارند. میگوید: «چینیها رفته بودن زودتر یاد گرفته بودن اما ایرانیها بلد نبودن». آشنایی با لینوکس آنجا حسابی به کارش میآید. دانشجوهای ارشد ایرانی رایانه، مکانیک و حتی عمران همه از برنامهای استفاده میکنند که تنها تحت لینوکس اجرا میشود اما بلد نیستند آن لینوکس را نصب کنند برای همین نزد ابوالخیر میآیند تا او این لطف را در حقشان انجام دهد. لینوکس باعث معروفیت او میشود میگوید: «اونجا بعینه میدیدم کسی که لینوکس کاره، نونش تو روغنه»
آن زمان در دانشگاه یوتیام نزدیک به ۴۰۰۰ ایرانی مشغول تحصیل هستند. میگوید: «انگار تو خیابون ولیعصر راه میرفتی». یک بار سعی میکند همخانهاش را هم به سمت لینوکس بیاورد اما موفق نمیشود و رفتارهای دفاعی شدیدی از او میبیند. بعدها متوجه میشود که این همخانه به خاطر اصرارهای حمیدرضا یک روز سعی کرده خودش لینوکس نصب کند اما تمام اطلاعات هاردش را از بین میبرد. با این حال توانسته هماتاقی دیگرش را که پردازش تصویر میخوانده لینوکسی کند. میگوید: «اونم ویروسی کردم» و میخندد. با این حال هرگز موفق نشد از خانوادهاش کسی را لینوکسی (یا به قول خودش ویروسی) کند. خواهرش که گرافیک کار میکند هرگز نتوانست با گیمپ ارتباط برقرار کند با اینکه میگوید: «میدونم ارباب حلقهها تمام اپیزودهاش تحت لینوکس ساخته شده و در زمینههای گرافیکی و انیمیشنی هم حرف زیادی برای زدن دارد»
از مزایای لینوکس برای آن روزهایش میگوید: «اولش این بود که تو رشته خودم ماژول رو رایگان میگیرم، دوم اینکه دردسرهای نصب مثل ویندوز و هنگ کردن و دو ساعت وایسادن بعد Not respanding به من بده و از این بساطها نداریم، زمانی که ماژولی داره ران میشه شما میتونی همزمان سوئیچ کنی بری تو محیطهای موازی کامند، من اون زمان اینترنت رو تحت کامند بروز کردم و این رو به هرکی نشون میدادم کف میکرد میگفت عه چه باحاله». دردسرهای ویندوز را هم این گونه شرح میدهد: «میخواستم یه پیپر رو به استادم نشون بدم، این ویندوز سون وقتی میخواد بالا بیاد ۲ ساعت باید وایسی میزنه آپدیت! بعدش باید صبر کنی بوت بشه. بابا تا کی میخوای کارت رو انجام بدی؟ اما اوبونتو بوتش ۱۰ ثانیه طول میکشه شاتداونش هم ۴-۵ ثانیه»
بعد از پایان دوره کارشناسی ارشد به عنوان دستیار پژوهش در همان دانشگاه مشغول به کار میشود اما بعد از مدتی به خاطر مشکلاتی که با یکی از استادها پیش میآید ترجیح میدهد دیگر آنجا نماند و بقیه درسش را ایران بخواند هرچند میگوید میتوانست در دانشگاه بیستم دنیا در سنگاپور درس بخواند.
پاستور
دانشجوهای کارشناسی واحد بیوانفورماتیک دانشگاه مالزی باید یک سری روابط سلولی و مولکولی را از لحاظ شیمیایی و بیوشیمیایی مدل میکردند. نرمافزار این کار که اسمش gromacs biochemical modeling simulation است فقط تحت لینوکس اجرا میشود. از این طریق و به خاطر مراجعات زیاد دانشجوها، با این نرمافزار هم آشنا میشود و مدتی بعد که به ایران برمیگردد همین آشنایی کمکش میکند تا در یک محیط خوب استخدام شود.
ابوالخیر فروردین امسال به ایران برگشت و اکنون به خاطر تخصصی که در کار با نرمافزار gromacs پیدا کرده دو ماه است در انیستو پاستور دستیار پژوهش است. هر چند که میگوید این با ایدهآل خودش متفاوت است. برای همین به دنبال این است که کارش را به عنوان محقق در مرکز تحقیقاتی رویان شروع کند و از همان طریق هم مدرک دکترایش را در رشته مولوکولار آنکلوژی یا شناخت سرطان از دیدگاه ملکولی بگیرد.
ارتباطش با جامعه کاربری لینوکس ایران خیلی خوب نیست. تا به حال لاگ نرفته اما سالها پیش یکبار در انجمن لینوکس ایران وابسته به شرکت دادهپردازی ایران شرکت کرده است. خریدهایش را معمولا از لینوکس شاپ دات آی آر انجام میداده حتی نام سی تو را هم نشنیده بود. میگوید مالزی بد عادتش کرد چون آنجا میتوانست تمام دیویدیهای دبیان را در عرض ۲۰ دقیقه دریافت کند. نتیجه این دریافت ها الان ۲۰۰ گیگابایت توزیع لینوکس است. تا به حال چیزی درباره فروم ابونتو نشنیده و اصلا نمیدانست اوبونتو فروم فارسی هم دارد زیرا معمولا پاسخهایش را در همان انجمن اصلی اوبونتو میگرفته است.
لینوکسی که الان روی دستگاهش دارد همان اوبونتو ۱۲ است که به قول خودش اپتیمایزش کرده میگوید: «رضایت دارم پایدار پایدار است» اوبونتو ۱۳ را هم نصب کرده اما میگوید: «اصلا چیز به درد بخوری نبود با وایرلس مشکل داشت آپدیتش طول میکشد». با این حال هنوز گاهی اوقات از ویندوز استفاده میکند. میگوید: «مثلا یک برنامه کاربردی هست که برای اینکه اجرا بشن باید کرنل رو یک بار ریکامپایل کنم خب این کار خیلی وقت میگیره به جاش میام نسخه ویندوزی یا مکاش رو اجرا میکنم». حمیدرضا یکی از مشکلات لینوکس را عدم نمایش صحیح فایلهای پرزنتیشن و کمبود یک برنامه مناسب در این زمینه میداند برای همین دو ویندوز هم به صورت مجازی نصب کرده تا اگر خواست فایلی در زمینههای مختلف به دیگران بدهد که مشکل پشتیبانی داشت به عنوان خانه آخر از آنها استفاده کند. میگوید: «دو تا ویندوز روی ویرچوال ماشین دارم اما دیگه چی بشه که برم از اونا استفاده کنم».